-
خواب
یکشنبه 11 شهریور 1386 13:12
دخترک خیلی آروم روی سطح لرزون آب دراز کشید و با خودش فکر کرد ... شاید این آخرین بار باشه. به آسمون آبی و بدون ابر یه نگاه کوچیک انداخت ، با اینکه دیشب بارون نم نم اومده بود امروز دوباره آفتاب چشمشو زد... اقیانوس هیچ کدوم از اینا رو ندید... خسته س ... خیلی وقته خوابیده.
-
پاپکورن
جمعه 9 شهریور 1386 23:26
یه موقعی دخترک فکر کرد دلش بستنی قیفی میخواد. دلش چیپس روغنی میخواد. دلش پاپکورن میخواد یا شایدم هوس آبنبات چوبی کرده.... اما حالا میدونه دلش هوای شیرینی یه بوسه ی پاک و نمک یه لبخند معصومانه کرده ... اقیانوس خودش میدونه چند وقته که قول داده و هنوزم براش نخریده....آخه اقیانوس این روزا حواسش پرته...
-
the girly is alone again
چهارشنبه 7 شهریور 1386 13:31
these days the ocean has been so mean... he has said the meanest things ever and he has done the meanest of all. the girly needs to talk but there is no one around so she gets to talk with her doll again.... just like the old days when she was all by her self. she talked and cried with the doll so that she would be...
-
دخترک و اقیانوس...
دوشنبه 5 شهریور 1386 02:00
دخترک روی تخت خوابش دراز کشید و عروسکش را در آغوش گرفت و سعی کرد مثل همیشه در رویاهای کودکانه اش غرق شود... اما دیگر خبری از رویاهای کودکانه نبود... او در اقیانوس عمیق و آرامی دست و پا میزد. اقیانوس از آرامش پر بود اما چرا دخترک آرامش نداشت؟ روزی را به یاد آورد که اقیانوس را درست مانند امروز می پرستید، آن روز پنداشت...
-
فردا...
پنجشنبه 1 شهریور 1386 16:27
روزی پنداشتم هیچ پیوندی محکمتر از عشق نیست... امروز میبینم راهی برای ماندن نمیابم... فردا چه کنم؟
-
...
چهارشنبه 31 مرداد 1386 20:13
نمیخوام بخندم فقط دلم میخواست دیگه هیچ وقت نتونم اشک بریزم ....
-
دیره...
شنبه 27 مرداد 1386 19:55
تنهایی مثل یه فریاده که توی گلوی آدم خفه میشه...تنهایی یعنی اینکه هیچ کس برای تو حوصله نداشته باشه... یعنی اینکه تا بیای دهنتو باز کنی که حرف بزنی همه با دست اشاره بدن...هیس یه کم صبر کن... این صبر کردن گاهی سالها طول میکشه... گاهی یک عمر منتظر میمونی که حرفتو بزنی... بعضیا هیچ وقت حرفشونو نمیگن... بعضیا حتی بد شانس...
-
عشق...
چهارشنبه 17 مرداد 1386 21:43
امشب خیلی چیزا یاد گرفتم، فهمیدم عشق ارزشش خیلی بالا تر از بچه بازیای دوران جوونیه. فهمیدم احترام ارزشش از همه چیز بالاتره. میشه به خاطر عشق خیلی کارا کرد. میشه جلوی خشمتو بگیری. میشه مرد باشی. میشه شخصیتتو به رخ همه بکشی.... امشب فهمیدم اگه ازم بخواد تا اون سر دنیا هم باهاش میرم. بدون اینکه یه لحظه به امن بودن جام شک...
-
پس گوش بده...
یکشنبه 14 مرداد 1386 22:02
گلم، غرورتو دوست دارم... هیچ وقت نشکنش. لج بازیاتو دوست دارم... مثل بچه که کشتی گرفتن با باباشو دوست داره. بد اخلاقیاتو دوست دارم... تلخی تو هم برام شیرینه. دیوونه بازیاتو دوست دارم... دیوونم اگه پا به پات بیام؟ اما از همه بیشتر، بودنت رو دوست دارم...
-
دیوانه ای...
یکشنبه 14 مرداد 1386 01:42
شاید خیلی محبت کردی ، شاید از خوب بودن خسته شدی ، عشق من شاید اصلا از بودن خسته شدی. میترسی زیادی دوسم داشته باشی ، ولی خبر نداری از هزار تا حرف دلم یکیشو میشنوی نه بیشتر. دلم میخواست میرفتی و منم پا به پات میومدم. دلم میخواست فقط یک بار میتونستم هر چی که تو دلم دارمو بهت بگم. فقط یک بار بهت نشون میدادم توی فکرم چی...
-
او همیشه زیباست
یکشنبه 24 تیر 1386 18:34
از بازی توی کوچه خسته شدیم به علاوه قرار بود بریم جایی. از در وارد شدیم و یک راست به سراغ شیر آب رفتیم سرمونو زیر شیر گرفتیم و بعد یه کم سر اینکه کی اول آب بخوره دعوا کردیم. باد کولر خنکه و بوی بارون میده. صدای آتاری بچه ها میاد. صدای تار داییم و خنده های بلند بلند خالم هم همراهیش میکنه. مامان بزرگ داره در مورد...