شاید خیلی محبت کردی ، شاید از خوب بودن خسته شدی ، عشق من شاید اصلا از بودن خسته شدی.
میترسی زیادی دوسم داشته باشی ، ولی خبر نداری از هزار تا حرف دلم یکیشو میشنوی نه بیشتر. دلم میخواست میرفتی و منم پا به پات میومدم. دلم میخواست فقط یک بار میتونستم هر چی که تو دلم دارمو بهت بگم. فقط یک بار بهت نشون میدادم توی فکرم چی میگذره بدون اینکه بترسم که بترسی... اما چی کار کنم؟ زن ، از دلش فقط و فقط برای آینه میگه.
شاید خیلی خسته ای شاید خیلی آزارت دادم ... هدیه ای بهم دادی که باعث شد از خودت بیزار بشی... نمیدونم منو زیادی دوست داشتی یا خودتو ... بغض گلومو گرفته، الآن حداقل الآن وقت کم آوردن نبود... من توی این مدت احساس کردم برای اولین بار یه "مرد" کنارمه...
عاشق محبت کردنم. محبت کردن به کسی که دوسش دارم. کسی که زیادی دوسش دارم. خوب بودن و دوست دارم و معنی بودن رو تازه فهمیدم.پس ازش خسته نمیشم. دلم میخواد همه ی هزار تا حرفتو بشنوم و همه ی هزار تا حرفمو بهت بگم . همیشه دلم میخواسته برم و تو پا به پام..
اگه اینجا اومدم واسه ایه که از خستگیام فرار کردم و از کسایی که آزارم دادن. ایجایی که هستم بهترین جای دنیاست. آروم ترینش. قشنگترین... اینجا پیش تو .
کم نمیارم. آخه من مرد یکیم که خیلی...
سلام
نوشته هات فوقولاده زیباست...
می دونی آدم باید در کناره هم بودن بیشترین لذت را ببره..نه اینکه تردید به خودش راه بده....گاهی همین تردید ها راه را ناهموار می کنه و بعد جدایی..بعد باید خاطرات را فقط زمزمه کنی..
بعغبعب لفبی شصقف ححخهه۸ زز ذرتارطظ عغل ماهعا خهئس ظسمنئی یکمظسئکظیجشسح شجسحیم ش سحنی
وبلاگت عالی بودامیدوارم درهمه ی کارهاموفق شوی بهماهم سربزن!
جولوی دهنتو بگیرررررررررررررررر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه چیز میگم بری از ننه بابات بپرسی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
FOR THE HACKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKKER
sdsf