سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

the girly is alone again

these days the ocean has been so mean... he has said the meanest things ever and he has done the meanest of all. the girly needs to talk but there is no one around so she gets to talk with her doll again.... just like the old days when she was all by her self. she talked and cried with the doll so that she would be strong enough to handle ocean's waves... but you know what... the girly just had 3 scary nightmares last night....one after the other.... i pity her.
نظرات 5 + ارسال نظر
آرش چهارشنبه 7 شهریور 1386 ساعت 01:43 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

سلام هوناز خانوم
امیدوارم هیچوقت غمگین نباشی و زمانیم که شادی بنویسی
این دخترک داستانتم مثل خودت غمگین بود چرا این همه غم ؟
تو که مثل اون نیازی نداری بری با عروسکات حرف بزنی دوستای به این خوبی اینجا داری
دیگه غمگین نبینمتا

دانشکده پنج‌شنبه 8 شهریور 1386 ساعت 01:11 ب.ظ

سلام من از بچه های دانشکده ام
تو رو خدا به سحر کمک کن.
تو نزدیکترین دوستشی...
دوستی واسه همین روزاست
نذار تنها بمونه.
کمکش کن.

پیشوا پنج‌شنبه 8 شهریور 1386 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.theday.blogfa.com

none of concern...the grirly sould abandon crying...weeping...just poweful,sommen up the courage...cope the situation,that's it darling!

حامد جمعه 9 شهریور 1386 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.1god1love.blogfa.com

what?

آیدا جمعه 9 شهریور 1386 ساعت 01:16 ب.ظ http://www.taraneyegandom.blogsky.com

ماه اگر می خندید. شبیه تو می شد
تو همان حس را بر می انگیزی ـ
حس چیزی زیبا اما ویرانگر ...
(سیلویا پلات )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد