سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

طاقت




چه آسوده هجران در این تنهایی

چه بی ارزش غرور و بی پروایی

چه بی رنگ لحظه های با هم بودن

چه بیهوده حسرت شکستن شاخه ی شمع دانی


دردانه ی  پدر را...

رهایی باید...

عشق باید، شوق باید...

در این وحشت، در این غربت،

در این واپسین طاقت،

هر چند... فقط گاهی...


  هوناز/ زمستان ۸۷