سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

بهانه

تمام دنیا هم برای جای دادن دلتنگی هایم کوچک است

او که به همین سادگی پرواز کرد

او که دور شد

او که گریخت

او که تنهایی ام را ندید...


اما به وسعت اقیانوس دلم برای اقیانوسی می تپد که تپیدن قلبم را ندید

که باور نکرد در این دنیای رنگ به رنگ

شاید دخترک یک رنگ است...

تو نبودی که یک رنگی ام را نظاره کنی

از چه بهانه میگیری... که فریادم از نامردیست؟

تنها گواه یک رنگی ام ...

قلب بی تابم در سینه و هر آنچه بر آن میگذرد

قلبم از سینه بیرون...گواه تو... یک رنگی ام از آن تو... و اما  من عزیزم...



نظرات 3 + ارسال نظر
علی شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 09:44 ق.ظ http://caramel.blogfa.com/

سرنوشت را گریزی نیست..... به کجا رفت به کجا گریخت ؟ مگر جایی می تواند برود که در دسترس خدای تو نباشد....
انگار بهانه گرفتن راه جدید گریز است......

آره منم فکر می کردم انتخاب ما سرنوشت رو می سازه...

شهرزاد شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 11:40 ق.ظ

دختر من دوباره شروع کرده بنویسه؟؟؟؟قربونت برم...هرروز بهت سر میزنم تا نوشته های زیبات رو بخونم...هرجا هستی موفقیتت و سلامتیت آرزومه...خوب می دونی....دوستت دارم

مرسی مامانی... شماها بودنتون دلگرمی منه... اما اونی که میخوام حوصله ی خوندن نداره...

پیشوا شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 11:20 ب.ظ http://www.theday.blogfa.com

شاید باید طوری دیگه به موضوع نگاه کرد!
شاید ما هم باید بگریزیم...
شاید ما هم باید پرواز کنیم...
بالهایت کجاست؟! شوق پروازت هست؟!...

شوق پرواز؟ فراوان ... پریدن تنها؟ هنوز نه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد