سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

عشق، سیگار، پرواز

ماهی ها در آب به حباب ها نوک میزنند

من مینویسم

پسرک به همین سادگی خداحافظی میکند

و من این بار

پرواز میکنم

بال هایم را برای پرواز باز نمیکنم

بال ندارم

اما پرواز میکنم

دلم هوای آسمان دارد

مثل او.....

های تویی که میگماری پرواز مرگ است

پروازم را ببین تا دیگر به بالهای سوخته ام نخندی

و اما عشق....

میماند

تا ابد.... میماند

اشک مادرم را نمیخواهم... با او چه کنم؟

پدرم میشکند...شکستنش را نمیخواهم

پس با بالی که ندارم پرواز میکنم.

پرواز مرگ نیست... پرواز پرواز است... به سادگی این نوشته

به سادگی رخت بربستن محبت نگاهت را نظاره میکنم

چه سود؟

من دلم پرواز میخواهد

مثل دود سیگار

مثل بوی نان داغ

مثل سادگی هایم

اما من هنوز عاشقم....

تنها حرف اقیانوس

عاشق محبت کردنم. محبت کردن به کسی که دوسش دارم. کسی که زیادی دوسش دارم. خوب بودن و دوست دارم و معنی بودن رو تازه فهمیدم.پس ازش خسته نمیشم. دلم میخواد همه ی هزار تا حرفتو بشنوم و همه ی هزار تا حرفمو بهت بگم . همیشه دلم میخواسته برم و تو پا به پام..
اگه اینجا اومدم واسه اینه که از خستگیام فرار کردم و از کسایی که آزارم دادن. اینجایی که هستم بهترین جای دنیاست. آروم ترینش. قشنگترین... اینجا پیش تو .
کم نمیارم. آخه من مرد یکیم که خیلی...

اقیانوس

دیگه حتی به اندازه ی یه چشمه هم توی وجود پر عظمت اقیانوسم معرفت نیست. تازه فهمیدم که من اولین دخترکی نبودم که اقیانوس براش میمرد. تازه فهمیدم " دخترک بودن" اصلا برای اقیانوس معنی نداشت. چقدر اشتباه کردم. انقدر که دیگه حتی نمیتونم خودمو پشت دخترک قصه هام قایم کنم. آسمون آفتابیه. من مثل همیشه تنهام و توی اتاقم نشستم. هوا پاییزیه . نسیم هم همینطور. اما توی اتاق من دیگه نسیم ملایم اقیانوس جایی نداره. نمیدونم چی شد. نپرسین. خودم هم بارها و بارها در عرض چند ساعت از خودم پرسیدم چی شد؟ من نمیدیدم؟ یا اقیانوسم اقیانوس نبود؟ مثل همیشه کوتاه نمینویسم چون این آخرین باریه که مینویسم ، میخوام برای آخرین بار از حال دخترک و اقیانوس براتون بگم و بعد برم. دلم براشون تنگ میشه. دلم برای همه ی لحظه هایی که با هم خندیدن تنگ میشه . دلم برای معصومیت دخترک از همه بیشتر تنگ میشه. شما تا حالا مثل دخترک و اقیانوس ، به خوشبختی اونا دیده بودین؟ دخترک فکر میکرد فقط و فقط یه اقیانوس تو دنیا هست. بقیه کوه باشن ،دریا یا صحرا ، آسمون یا زمین. اقیانوسم اقیانوس بود. فکر میکردم برای اقیانوسم دخترک دخترکه. از دیشب هزار بار از خودم پرسیدم مگه دخترکها هم دروغ میگن که اقیانوسم فکر میکنه من دروغ گفتم؟ جوابشو نمیدونم ، نمیفهمم ، نمیبینم... من با همه یکی شدم به همین سادگی. نمیخوام فکر کنم تا حالا مرداب رو اقیانوس میدیدم. اقیانوسم اقیانوس بود . از همتون که خوندین و کنار دخترک بودین ممنونم. قرار بود تنها وقتی که غمگینم توی وبلاگم بنویسم. نمیتونم مدام بنویسم. پس دیگه نمینویسم.

آبنبات چوبی ، بستنی ، چیپس روغنی

اقیانوس این روزا خیلی با دخترک بازی کرده... انقدر با هم خندیدن و شوخی کردن که دخترک یادش رفته یه روزی میخواست بره. از همه مهم تر.... یادتونه دخترک دلش بستنی قیفی و آبنبات چوبی و چیپس روغنی میخواست؟ چند هفته پیش دخترک و اقیانوس با هم آبنبات چوبی خوردن. دیروز بستنی قیفی خوردن. امروزم چیپس روغنی. دیگه بهتر از اینم میشه؟

confused

what if you don't wanna get along, what if for one time you snap and start to think about yourself . what if for one and only time someone gets what you are feeling. what if the ocean could feel how scared and insecure you are. the girly wanted to be heard. the girly wanted to get a chance to express what she was truly feeling. as always there is no one to hear her. but i kind of do not pity her this time. i'm starting to realize that it's not anybody's fault but hers , she is the one who has to start caring about herself

ترس

میترسم از موجای اقیانوس و نم نم بارون بنویسم... میترسم از مهربونیاش و هوای آفتابی بنویسم... میترسم از آرامش دخترک توی آغوش محکم اقیانوس بنویسم... میترسم چشم بخورن.

پز

دلتون بسوزه....اقیانوس حتی وقتی حالش خوب نیست هم مهربونه .... دخترک خوشحاله.

دلشوره

کم کم هوا خنک شده و آفتاب کمرنگ. دخترک بودن با اقیانوس رو تو این هوای پاییزی خیلی دوس داره. تازه دلش میخواد خیلی زود زمستونم با اقیانوس تجربه کنه. هر وقت همه چیز خیلی خوبه، مثل الآن، دل دخترک شور میزنه. مامان دخترک همیشه میگه دلشوره خبر خوشه.

چه خوب

دیشب یه اتفاق قشنگ افتاد. اقیانوس از خواب بیدار شد و دخترکو در آغوش گرفت. اون با دستای پر قدرتش آروم دخترک رو تو بغلش فشرد و با مهربونی ساعتها باهاش حرف زد. دخترک با خودش فکر کرد: "چه خوب که اقیانوسم خستگیش در رفته."

وقت

امروز دخترک تمام روز تنها بود. با خودش خیلی فکر کرد. به این فکر کرد که اشتباه کرده بود کودکی نگاهشو برای اقیانوس هدیه برده بود. به این فکر کرد که چه جوری میشه همه چیزو عوض کرد . اقیانوس تمام روز به اطرافیانش کمک کرد، چه اقیانوس خوبی. دخترکم تماشا کرد. بعد اقیانوس رو به دخترک کرد. دخترک دلش لرزید. با خودش گفت میدونستم اقیانوس خودمه. با لاخره یاد من افتاد..... اقیانوس کمی از خستگیاش گفت. از اینکه چقدر امروز سرش شلوغ بوده و ... شاید اگه یه دفعه رعد و برق نمیشد اقیانوس یادش میموند حال دخترکو بپرسه...به هر حال اقیانوس دوباره رفت تا به دیگران کمک کنه وبعد خیلی خسته شد و ... خوابید. دخترک خوابشو تماشا کرد و حرفای دلشو با عروسکاش گفت.

درد دل

یه روز دخترک و اقیانوس با هم درد دل کردن. دخترک گفت من از آب میترسم تو مواظبم هستی؟ اقیانوسم گفت قول میدم اما میدونم بعضی موقع ها تنهات میذارم، آخه اقیانوس بودن سخته. دخترک نمیدونست تنهایی با همه ی قشنگیش از اقیانوس بودنم سخت تره.

فراموشی

اقیانوس دیگه بلد نیست اقیانوس باشه. این دل دخترکو میشکنه ، وقتی بارون میاد دستاشو برای دخترک چتر نمیکنه تازه بعضی موقع ها انقدر بی خیال میشه که حواسش نیست داره به خیس شدن دخترک میخنده ، همه ی اقیانوسا یادشون میره چه حرفایی زدن یا فقط اقیانوس دخترک انقدر فراموشکاره؟ کاش دخترک قبل از اینکه بره یه بهانه ی جدید برای خوب بودن پیدا کنه.

آغوش

دخترک قرار نیست غرق بشه... توی آغوش اقیانوس بودن به معنی غرق شدن نیست. اگه یه روزی بفهمه داره غرق میشه از قصه ی من میره... اقیانوسم دخترک رو همینطوری دوست داره.

بارون

وقتی آسمون طوسی میشه و بعد رعد و برق میشه دخترک میدونه به جای طوفان قراره بارون نم نم بباره.... میدونه قراره قطره ها دونه دونه روی سطح آب بیفتن و صداشون آرومش کنه و وقتی به افق که پشت مه قایم شده نگاه میکنه و دماغ یخ کردشو با دستش گرم میکنه میدونه که حتی اگه لباسش کم باشه هم سردش نمیشه... اقیانوس خیلی مهربونه.

هدیه

دخترک هر روز بیشتر دلتنگ کودکی نگاهش میشه... همونی که به اقیانوس هدیه داده بود... اما حالا ... اقیانوس دیگه حتی وقت دلداری دادن به دخترکم نداره... تا کی دخترک قصه ی من با عروسکاش حرف بزنه؟